راضی ام به رضای تو ...

متن مرتبط با «دختر یا پسر شدن بچه» در سایت راضی ام به رضای تو ... نوشته شده است

خدایا کمک کن خودمو باور کنم

  • داشت پیام هایی که بهش داده بودم رو چک میکرد ، رسید به یه نمودار و تحلیلی که ازش داشتم ، میگه یه دیقه برو دیتاهای سال 95 رو نگاه کن یه مسیر این نمودار رو بهم بگو ...  میرم نمودار رو باز میکنم و برمیگر, ...ادامه مطلب

  • یادت نمیرود از خاطرم ....

  • خواب به چشمام نمیاد ، یه چیزی مثل بختک افتاده به جونم و نمیذاره راحت نفس بکشم  صدات تو گوشم میپیچه ، این موسیقیِ لعنتی رو تک تک نرون های مغزم رژه میره سرمو فرو میبرم تو بالشم ، نفسمو حبس میکنم و چشمام, ...ادامه مطلب

  • پیامک از دیار شرکت!

  • خب با این شرایط عالی اقتصادی بعید نیست که یه بررسی از مرجع پیامک طبق کپی رایت از سمت شرکت براتون ارسال بشه و حاوی نظر سنجی برای بقای شرکت و خودتان باشد ، با این مضمون: با کدام گزینه موافق هستید؟ 1.تعدیل 100 نفر از همکارن 2. کس, ...ادامه مطلب

  • مادرجان و دستیارش مجی:)))

  •  1،2،3 امتحان میشه:))  بعد از مدتها برگشتم تا غبار از روی وبلاگم بزدایم:)   بذارید به عنوان شروعی دوباره یه ماجرا تعریف کنم تا بعد :) چند هفته پیش به اتفاق مامان و برادر کوچیکه رفته بودیم خرید ،  بعد از کلی گشت و گذار بالاخره یه جفت کتونی خریدم و خرسند رفتم که کفش رو حساب کنم که مادرجان با صدای بلند گفتند نه آقا حساب نکن ، دخترم یه کفش دیگه هم میخواد !!!!! منم با چشمان گرد شده به مادر جان خیره شدم و گفتم من که کفش دیگه نمیخوام :/ مادرجان هم هعی چشمک حواله ما میکرد و میگفت چرا یه جفت دیگه لازمه برات !!! انقدر مادر جان و فروشندگان اصرار ورزیدن که بنده هم رفتم کفش دوم انتخاب کنم :/ همین موقع مادر جان اومد و زیر گوشم گفت ببین از دختر صاحب مغازه خوشم اومده بنظرت برای داداشت خوبه؟؟؟ و من تازه فهمیدم که چرا من به یه جفت کفش دیگه نیاز داشتم:/ در همین راستا و جهت همکاری با مادر جان در پروژه جدید انتخاب کفش رو تا تونستم کشش دادم :/انقدی که خسته شدم دوبار نشستم استراحت کردم :/و مادر جان. به بهانه صحبت کردن زندگی نامه دخترک را از زیر زبانش کشید بیرون :/یه همچین مامانی دارم من :)))و در نهایت با یه چشمک که مجوز خروج از مغازه بود .. کفش دوم را هم انتخاب کردم و از مغازه اومدم بیرون :/ و اینگونه بود که جهت تحقیقات فوق میدانی مادر جان بنده صاحب دو جفت کفش شدم :/ باشد که رستگار شویم:))), ...ادامه مطلب

  • حافظه نیست که ،تا کم میارم برا خودم اسم میسازم:)))

  • + بنظرت برم بدنسازی؟ من: بدنسازی چیه بیا برو این ورزش باحاله RTU +RTUچیه؟!!! من: همون ورزشه با کِشه،از در و دیوار آویزون میشی :/RTUدیگه:/ +منظورت TRX؟؟!:))) من:همون همون .. مهم نیته:)))), ...ادامه مطلب

  • شما هم رفتید برای ثبت نام ریاست جمهوری؟

  • خوب شد آقایون بعد از سی و اندی سال که از انقلاب. میگذرد و بارها و بارها مراسم. روح انگیز ثبت نام جهت کاندیداتوری (بر وزن دیکتاتوری ) ریاست جمهوری را به جا آورده اند.، بالاخره متوجه شدند که ثبت نام در این پروسه ملی نیازمند شرایط سنی ، تحصیلی،عقلی ،عقیدتی، سیاسی. و ... می باشد :))) باشد که رستگار شویم :))) امسال چقدر بهار مظلوم واقع شده ، دلم برای بهار میسوزد. ناخواسته وارد بازی جناح ها شده است :)))  , ...ادامه مطلب

  • سیاست را باید آموخت...

  • همه چیز را آماده کرده بودم ، حتی به قیمت دعوا و ایجاد تنفر از خودم ، چند روز با خودم کلنجار میرم ، تحمل این اوضاع سخته ، دیگه نمیخواستم سکوت کنم ، بخاطر "سکوت" هزینه های گزافی دادم ، زخم های زیادی خوردم ، نمیخواستم این بار هم با سکوتم عقب نشینی کنم ، اما این بار یه قدم از من پیشی گرفت درست همه چیز را برنامه ریزی کرده بود ، همین اول صبح با کارش قفل سکوت زد به همه چی ، نمیدونستم باید چه کنم ، سکوتم را شکستم حرف زدم و همونطور که انتظار داشتم برنامه ریزیش از من قوی تر بود ... نمیفهمم چرا یاد نمیگرم آدم با سیاستی باشم ، باید دوباره بشینم فکرکنم و راه حل پیدا کنم ، دلم نمیخواد خودم را قاطی آدمهایی کنم که راحت از توانایی بقیه سو استفاده میکنند... دیگه نباید سکوت کرد..., ...ادامه مطلب

  • حرصت که در میاد دوست داشتنی تر میشی:)

  • کاش بودی و صدایم میکردی، و میگفتم "بله"،اخم میکردی و میگفتی "بله؟!!!!"، لبخند میزدم میگفتم "آخ ببخشید، حواسم نبود،جااااااااانم؟"،و با همان جدیت مردانه ات میگفتی"حالا درست شد، دوباره نبینم گفتی بله ها!!!،و بعد دشتت رو به نشانه تهدید بالا میاوردی و ادامه میدادی تکرار بشه سکوت میکنم" .... و من با شیطانی میگفتم "چشم" کاش بودی ... , ...ادامه مطلب

  • خدایا دستمو رها نکن

  • داشتم برگه ها رو خط خطی میکردم و با بی حوصلگی متن رو میخوندم، با صدای بلندی گفت تو هم میای باهام که بریم؟دو دل بودم ،چشمامو بستم و گفتم آره میام و سرمٌ گذاشتم رو میز. ماشین رو پارک کردیم و رفتیم تو خونش،نه ما را میشناخت و نه میشناختیمش،شاید بهترین بخشش همین بود،پیرزن یه پاش شکسته بود و با سختی راه میرفت،چهرش آرام و مهربون بود، با روی خوش ازمون پذیرایی کرد،تمام مدت ساکت بودم و با مهربانی حرف میزد، شروع کرد برام گفتن، حرفهایی رو گفت که تمام این سالها تو خلوت خودم نگه داشته بودمشون ادامه داد و کم کم بغضم ترکید،آروم و بی صدا اشک میریختم، به همراهم نگاه کردم تمام حرفهامو یه غریبه بهش زد و تمام مدت داشتم گریه میکردم، بغضی که تمام این سالها تو گلوم گیر کرده بود و یه آدم سرد و کم حرف و منزوی ازم ساخته بود شکست و آرومشدم، برای تمام این سالها اشک ریختم، دستهامو گرفت و گونه هامو بوسید و آرومم کرد،لبخود زدم گفتم خوبم ولی نیاز داشتم به شنیدنش ... خیلی برام مهم بود... وقتی از خونش میومدم بیرون پر از حس های خوب بودم، همون حسی که سالهاست دیگه تجربش نکردم، خدایا شکرت ،مررررسی که امروز دوباره حضو,خدایا دستمو رها نکن ...ادامه مطلب

  • من به پایان خوش این قصه ایمان دارم

  • ایمیل را چند بار میخوانم ، هنوز نمیدانم باید پاسخ ایمیل را بدهم یا نه؟!! نمیدونم چندمین ایمیل یا تماس هست که بیجواب میذارم ، این روزها خیلی حساس شدم به سبک و سنگین کردن مسائل ، در مورد هر اتفاقی تمام حاشیه ها و مسائلش رو اول چک میکنم ، دلم میخواد با اطلاعات کافی با هر مسئله ای رو به رو بشم ، از پدر نظر خواهی میکنم ، تو چشام نگاه میکنه و میگه این تورو راضی نمیکنه  به نیمه راه نرسیده خودتو میکشی کنار ، تو که صبر کردی پس بیشتر تلاش کن برای خواسته ات! پدر راست میگه ، تازه دارم خودمو میشناسم ، تازه دارم این خرابه ای که چند وقته دنبال گنجم توش رو از  نو میسازم ف تازه فهمیدم مسیر ساختن کدومه، پس نباید همین جا متوقف بشم اونم با یه تعهد، ایمیل رو میبندم و دوباره میرم سمت راه خودم ، فکرم رو دیگه درگیر این حواشی نمیکنم باید برسم به همون چیزی که سالهاست براش تلاش میکنم ...  + گویی پاییز عاشق شده که چنین یخ زده است در هوای نبودنت ... ++شما ها آلاسکا نشدیدی؟؟:))) من که با پتو و پالتو تو خونه تردد میکنم دیگه نمیدونم با چی باید تو خیابون ها تردد کنم تا قندیل نبندم :))),من به پایان دگر نیندیشم,من به پایان نزدیکم,من به پایان نمی اندیشم ...ادامه مطلب

  • شب از نیمه گذشت و تو نیامدی.

  • "تو"بزرگترین و شیرین ترین "خطا"ی من بودی!,شب از نیمه گذشت,شب از نیمه گذشت و,شب از نیمه های زمستون گذشته,شب از نیمه گذشته,شب از نيمه گذشت,شب نیمه شعبان,شب نیمه رجب,شب نیمه ماه رمضون جشن کریمه,شب نیمه ماه قمری,شب نیمه رمضان ...ادامه مطلب

  • دختر یا پسر؟

  • داشتیم درباره زورگویی برادرها حرف میزدیم، از اینکه به عنوان یه خواهر چقدر برایشان دلسوزی میکنیم و دست آخر با زورگویی هاشان مجبورمان میکنند به گارد گرفتن و زیر بار حرف زور نرفتن، گفتم امان از دست مادرها هرکاری کنی پسر دوست هستند و تو هر شرایطی طرف پسرهاشون میگیرند، همونطور که مثل همیشه خنده رو لباشه حرفهامو تایید کرد و اضافه کرد منم همینطور بودم هیچوقت مامانم درک نکردم تا خدا بهم پسر داد، باور کن الان هرچقدر که فکر میکنم اگر دختر داشتم نمیتونستم به اندازه پسرم دوستش داشته باشم و باهاش را بیام، دختر داشتن سخته! الان مامانمو درک میکنم! چشمام از تعجب,دختر یا پسر؟,دختر یا پسر بودن جنین,دختر یا پسر شدن بچه,دختر یا پسر می خواهید؟,دختر يا پسر,دختر یا پسر شدن جنین,دختر یا پسر شدن,دختر یا پسر دار شدن,دختر یا پسر بودن,دختر يا پسر بودن بچه ...ادامه مطلب

  • عذر میخوام، من نادمم، ناصرم یاسرم جعفرم :-D

  • دیدم بازار "عذرخواهی"مسئولین داغه، گفتم من هم "عذرخواهی کنم " :دی خدا خیرشون بده انقدر شیک و مجلسی و خداپسندانه از خیر گناهان مسئولین میگذرند،من که کلی لذت بردم :دی عمو زیلو باف شما هم بیا "عذر خواهی "کن تا اون زمین ها حلال بشه و دیگه شک و شبه ای باقی نمونه: ))) ,معذرت میخوام من عاشقت شدم ...ادامه مطلب

  • خدایا به کدامین گناه اثیر این نابغه ها شدیم؟:((

  • داشتیم از طبیعت لذت میبردیم که علامه دهر فرمودند:اون درخت رو میبینید؟ و ما همه به دنبال درخت میگشتیم، گفتم منظورت اون بوته بزرگ هست؟ اخم کرد و گفت اون کجا بوته است؟ اصلا بوته وجود ندارد!!!اون درختی هست که بر اثر فرسایش و رانش زمین تا این حد داخل زمین فرو رفته! ما هم پوکر فیسانه به تحلیل و نوع نگرشش به جهان اطراف خیره ماندیم :- بوته؟ درخت؟ شیب؟ بام؟،آخه بوته کجا درخت کجا؟!!!:))),خدایا به کدامین گناه,خدایا به کدامین دلتنگی خندیدم,خدایا به جرم کدامین گناه ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها