راضی ام به رضای تو ...

متن مرتبط با «ثانیه ها در گذرند» در سایت راضی ام به رضای تو ... نوشته شده است

تارگت های بازار زندگی !!!

  • زندگی شبیه سرمایه گذاری تو بازار بورس  دسته اول  اهل ریسک هستن ، ریسک میکنند و عواقبش رو میپذیرند ، میشه تو یه مدت کوتاه یهو پولدار شد و یا برعکس با خاک یکسان بشن !!بر پایه شانس عمل میکنند دسته دوم , ...ادامه مطلب

  • هرچی دست و پا میزنه بیشتر تو باتلاقی که ساخته فرو میره ، سالهاست که مرده ولی همچنان به دَر ها میکوبد شاید رها شود ...

  • دستشو که گرفتم ، تمام وجودم یخ زد فقط دلم میخواست زودتر دستهامو از دستهاش جدا کنم . 13 ساله پیش فهمید که باید مسیرش رو عوض کنه ، بچه ی 3 ماه ای که باید تو بغل مهری خانم ،همسایه طبقه بالا، بزرگ می, ...ادامه مطلب

  • جام جهانی چشمات

  • دستام میزارم زیر چونه ام ، نگاهمو میدوزم به حرکاتش ، قدمهاش رو میشمرم و تلاش میکنم نحوه ی راه رفتنشو و فاصله بین قدمهاش. رو به خاطر بسپارم ، میدونم عادت داره طوری رفتار کنه که انگار. سرِش تو کاره خود, ...ادامه مطلب

  • ما زنها موجودات پیچیده ای هستیم

  • پس از شنیدن سخنان زوربا پرسیدم: منظورت این است که زن ها هیچ فکری جز این ندارند؟ و زوربا پاسخ داد: بله هیچ فکری ندارند متوجه میشوی ، من زنها را خیلی خوب می شناسم انها هیچ فکری جز این ندارند. زن موجودی , ...ادامه مطلب

  • مادرجان و دستیارش مجی:)))

  •  1،2،3 امتحان میشه:))  بعد از مدتها برگشتم تا غبار از روی وبلاگم بزدایم:)   بذارید به عنوان شروعی دوباره یه ماجرا تعریف کنم تا بعد :) چند هفته پیش به اتفاق مامان و برادر کوچیکه رفته بودیم خرید ،  بعد از کلی گشت و گذار بالاخره یه جفت کتونی خریدم و خرسند رفتم که کفش رو حساب کنم که مادرجان با صدای بلند گفتند نه آقا حساب نکن ، دخترم یه کفش دیگه هم میخواد !!!!! منم با چشمان گرد شده به مادر جان خیره شدم و گفتم من که کفش دیگه نمیخوام :/ مادرجان هم هعی چشمک حواله ما میکرد و میگفت چرا یه جفت دیگه لازمه برات !!! انقدر مادر جان و فروشندگان اصرار ورزیدن که بنده هم رفتم کفش دوم انتخاب کنم :/ همین موقع مادر جان اومد و زیر گوشم گفت ببین از دختر صاحب مغازه خوشم اومده بنظرت برای داداشت خوبه؟؟؟ و من تازه فهمیدم که چرا من به یه جفت کفش دیگه نیاز داشتم:/ در همین راستا و جهت همکاری با مادر جان در پروژه جدید انتخاب کفش رو تا تونستم کشش دادم :/انقدی که خسته شدم دوبار نشستم استراحت کردم :/و مادر جان. به بهانه صحبت کردن زندگی نامه دخترک را از زیر زبانش کشید بیرون :/یه همچین مامانی دارم من :)))و در نهایت با یه چشمک که مجوز خروج از مغازه بود .. کفش دوم را هم انتخاب کردم و از مغازه اومدم بیرون :/ و اینگونه بود که جهت تحقیقات فوق میدانی مادر جان بنده صاحب دو جفت کفش شدم :/ باشد که رستگار شویم:))), ...ادامه مطلب

  • عاشق این نگاه های متفاوتشم:))

  • + عمه از این شیرینی ها بهم میدی؟ عزیزم این شیرینی ها رو تو ظرف گذاشتم برای مهمونا،بیا یکم تو کارتنش مونده ازونا بهت بدم  +عه برای مهموناس؟فکر کردم برای آدمهاست! من: شیرینها:\ مهمونا://///////, ...ادامه مطلب

  • مگه میشه گلها رو دوست نداشت :/

  • در حال انتخاب یه گل آپارتمانی بودیم ،یه آقایی همراه خانومش وارد شدند و با دقت گل هارو بررسی کردند و دست آخر خانوم رو به فروشنده کرد و فرمود:آقا یه گل ندارید که نیاز به مراقبت نداشته باشه، آب نخواد، نور نخواد،محبت نخواد، پیرو و طرفدار زندگی مستقل باشه ، به آدمها متکی نباشه ! آقای فروشنده هم اشاره کرد به مغازه روبرویی و گفت اونجا پر از این گلهاست ،گل مصنوعی نیاز به هیچی نداره:/, ...ادامه مطلب

  • آرام شده ام، مثل درختی در پاییز

  • خوشبختی یعنی زیر گوشت آرام زمزمه کند..."دوست دارم!,ارام شده ام مثل درختی در پاییز ...ادامه مطلب

  • ثانیه ها در گذرند ،ما چه سخت عبور میکنیم

  • بعضی وقتها پیدا کردن آهنگی که بتونه آرومت کنه، حالت رو خوب کنه ... چقدر سخته!,ثانیه ها در گذرند,ثانیه ها در پی هم میروند ...ادامه مطلب

  • حرصت که در میاد دوست داشتنی تر میشی:)

  • کاش بودی و صدایم میکردی، و میگفتم "بله"،اخم میکردی و میگفتی "بله؟!!!!"، لبخند میزدم میگفتم "آخ ببخشید، حواسم نبود،جااااااااانم؟"،و با همان جدیت مردانه ات میگفتی"حالا درست شد، دوباره نبینم گفتی بله ها!!!،و بعد دشتت رو به نشانه تهدید بالا میاوردی و ادامه میدادی تکرار بشه سکوت میکنم" .... و من با شیطانی میگفتم "چشم" کاش بودی ... , ...ادامه مطلب

  • خدایا دستمو رها نکن

  • داشتم برگه ها رو خط خطی میکردم و با بی حوصلگی متن رو میخوندم، با صدای بلندی گفت تو هم میای باهام که بریم؟دو دل بودم ،چشمامو بستم و گفتم آره میام و سرمٌ گذاشتم رو میز. ماشین رو پارک کردیم و رفتیم تو خونش،نه ما را میشناخت و نه میشناختیمش،شاید بهترین بخشش همین بود،پیرزن یه پاش شکسته بود و با سختی راه میرفت،چهرش آرام و مهربون بود، با روی خوش ازمون پذیرایی کرد،تمام مدت ساکت بودم و با مهربانی حرف میزد، شروع کرد برام گفتن، حرفهایی رو گفت که تمام این سالها تو خلوت خودم نگه داشته بودمشون ادامه داد و کم کم بغضم ترکید،آروم و بی صدا اشک میریختم، به همراهم نگاه کردم تمام حرفهامو یه غریبه بهش زد و تمام مدت داشتم گریه میکردم، بغضی که تمام این سالها تو گلوم گیر کرده بود و یه آدم سرد و کم حرف و منزوی ازم ساخته بود شکست و آرومشدم، برای تمام این سالها اشک ریختم، دستهامو گرفت و گونه هامو بوسید و آرومم کرد،لبخود زدم گفتم خوبم ولی نیاز داشتم به شنیدنش ... خیلی برام مهم بود... وقتی از خونش میومدم بیرون پر از حس های خوب بودم، همون حسی که سالهاست دیگه تجربش نکردم، خدایا شکرت ،مررررسی که امروز دوباره حضو,خدایا دستمو رها نکن ...ادامه مطلب

  • یه روزی تنها دلیل شادیهام بود

  • غم تو چشمامو ندید،تن خسته و بی جونم رو ندید،گوشیش رو روشن کرد و شروع کرد با لحنی پر از فخر فروشی عکسهاشو نشون داد، گفت همه عکس ها و ویدیوش برام میفرسته تا بهتر و با دقت تر ببینم موفقیتش رو، تا بهتر به عمق بیچاره بودنم نگاه کنم ،تلگرام رو باز کردم و تمام تلاش هایش را با یه "کلیر هیستوری "به فنا دادم ،خدایا تموم کن این بازی مسخره رو "لطفا"!!!, ...ادامه مطلب

  • بعضی ها هم دلشون میخواد بیشتر آرایش کنند ،منتهی دیگه صورتشون جا نداره:-D

  • بعضی دخترا هم فقط میدونن لوازم آرایشی رو باید به صورت مالوند :- دیگه مهم نیست الان دقیقا آرایش کرده که خوشگل بشه یا فقط ماله کشی کرده که نشون بده لوازم آرایش داره :- خب نکن خواهر من آخه رژ گونه رو باید با اون شدت بزنی؟ ؟؟ همش فکر میکردم یکی با مشت رفته تو صورتت:-,بعضی ها هم هستن که,بعضی ها هم هستن,بعضی ها هم,بعضی ها هم هستند,بعضي ها هم هستن,به بعضی ها هم باید گفت,به بعضی ها هم باس گفت,به بعضيها هم بايد گفت,ب بعضی ها هم باید گفت,به بعضی ها هم ...ادامه مطلب

  • حال معتاد در حال ترک را خوب میفهمم

  • دروغِ اگه بگم دلتنگت نیستم دروغٍ اگه بگم حتی یک ثانیه هم بهت فکر نمیکنم دروغِ اگه میگم در نبودت زندگی برام آسونتره دروغِ اگه میگم بهت هیچ حسی ندارم دروغ گفتن رو خوب یاد گرفتم، تا بتونم به قلبم بگم که تو یه دروغ محض بودی، تا باور کنه تو دیگه نیستی ... شاید فقط یه خواب بودی یه رویای شیرین... ,معتاد در حال ترک,معتاد در حال بهبودی ...ادامه مطلب

  • از الطاف مادر جان به بنده :-

  • داداش:فکر کنم اسم یه نفر رو تو سایت نفوس و مسکن اشتباه وارد کردم :- مادر جان:یعنی چی؟!!!یعنی مثلا نوشتی گربه به جای مژگان؟؟؟؟:-D داداش: )))))))) من: مامان لازم بود منو مثال بزنی برای درک مطلب :- من الان گربه ام؟ ؟؟!!!!! نفوس و مسکن:)))))))) , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها