راضی ام به رضای تو ...

متن مرتبط با «دختر یا پسر می خواهید؟» در سایت راضی ام به رضای تو ... نوشته شده است

خدایا کمک کن خودمو باور کنم

  • داشت پیام هایی که بهش داده بودم رو چک میکرد ، رسید به یه نمودار و تحلیلی که ازش داشتم ، میگه یه دیقه برو دیتاهای سال 95 رو نگاه کن یه مسیر این نمودار رو بهم بگو ...  میرم نمودار رو باز میکنم و برمیگر, ...ادامه مطلب

  • یادت نمیرود از خاطرم ....

  • خواب به چشمام نمیاد ، یه چیزی مثل بختک افتاده به جونم و نمیذاره راحت نفس بکشم  صدات تو گوشم میپیچه ، این موسیقیِ لعنتی رو تک تک نرون های مغزم رژه میره سرمو فرو میبرم تو بالشم ، نفسمو حبس میکنم و چشمام, ...ادامه مطلب

  • هرچی دست و پا میزنه بیشتر تو باتلاقی که ساخته فرو میره ، سالهاست که مرده ولی همچنان به دَر ها میکوبد شاید رها شود ...

  • دستشو که گرفتم ، تمام وجودم یخ زد فقط دلم میخواست زودتر دستهامو از دستهاش جدا کنم . 13 ساله پیش فهمید که باید مسیرش رو عوض کنه ، بچه ی 3 ماه ای که باید تو بغل مهری خانم ،همسایه طبقه بالا، بزرگ می, ...ادامه مطلب

  • پیامک از دیار شرکت!

  • خب با این شرایط عالی اقتصادی بعید نیست که یه بررسی از مرجع پیامک طبق کپی رایت از سمت شرکت براتون ارسال بشه و حاوی نظر سنجی برای بقای شرکت و خودتان باشد ، با این مضمون: با کدام گزینه موافق هستید؟ 1.تعدیل 100 نفر از همکارن 2. کس, ...ادامه مطلب

  • دلتنگم و خوابم نمیبره

  • دلتنگ که میشین،چیکار میکنید تا آروم بشین؟ +دارم دیوونه میشم..., ...ادامه مطلب

  • مادرجان و دستیارش مجی:)))

  •  1،2،3 امتحان میشه:))  بعد از مدتها برگشتم تا غبار از روی وبلاگم بزدایم:)   بذارید به عنوان شروعی دوباره یه ماجرا تعریف کنم تا بعد :) چند هفته پیش به اتفاق مامان و برادر کوچیکه رفته بودیم خرید ،  بعد از کلی گشت و گذار بالاخره یه جفت کتونی خریدم و خرسند رفتم که کفش رو حساب کنم که مادرجان با صدای بلند گفتند نه آقا حساب نکن ، دخترم یه کفش دیگه هم میخواد !!!!! منم با چشمان گرد شده به مادر جان خیره شدم و گفتم من که کفش دیگه نمیخوام :/ مادرجان هم هعی چشمک حواله ما میکرد و میگفت چرا یه جفت دیگه لازمه برات !!! انقدر مادر جان و فروشندگان اصرار ورزیدن که بنده هم رفتم کفش دوم انتخاب کنم :/ همین موقع مادر جان اومد و زیر گوشم گفت ببین از دختر صاحب مغازه خوشم اومده بنظرت برای داداشت خوبه؟؟؟ و من تازه فهمیدم که چرا من به یه جفت کفش دیگه نیاز داشتم:/ در همین راستا و جهت همکاری با مادر جان در پروژه جدید انتخاب کفش رو تا تونستم کشش دادم :/انقدی که خسته شدم دوبار نشستم استراحت کردم :/و مادر جان. به بهانه صحبت کردن زندگی نامه دخترک را از زیر زبانش کشید بیرون :/یه همچین مامانی دارم من :)))و در نهایت با یه چشمک که مجوز خروج از مغازه بود .. کفش دوم را هم انتخاب کردم و از مغازه اومدم بیرون :/ و اینگونه بود که جهت تحقیقات فوق میدانی مادر جان بنده صاحب دو جفت کفش شدم :/ باشد که رستگار شویم:))), ...ادامه مطلب

  • وقتی بارون توی تهرون میزنه

  • بی انصافی بود اگر پاییز میرفت و هیچ بارانی به شیشه های غبار گرفته نمیزد... بی انصافی بود اگر پاییز خودش را دست کم میگرفت و ادای تابستان را برایمان در می آورد ... مگر میشود پاییز باشد و در خیابان قدم بزنی ، برگهای زرد و نارنجی پاییزی زیر پاهایت خِش خِش کنند و اونوقت بارانی نباشد تا این زیبایی را تکمیل کند؟ اصلا مگر میشود باران نبارد و چشمِ عاشقی را که سخت دنبال باریدن است با خودش همراه نکند؟ کتاب را میبندم ، دل میسپارم به صدای باران ... جان تازه میگیرم .با خودم فکر میکنم نکند تو زندگی قبلیم درخت بودم ، درختی که تشنه باران است ... شاید هم عاشقی ها کرده با باران ... باران زندگی دوباره است ...  آخ که چقدر دلم میخواد تا صبح زیر این اولین باران پاییزی قدم بزنم و تمام روزهای گذشته را به دست فراموشی بسپارم ...  +حیف است باران بزند و "تو"نباشی ...  +شاعر هم میفرماید چیکه چیکه نم نمک رو گونه هات قطره قطره داره بارون میزنهاین هوا جون میده واسه عاشقی وقتی بارون توی تهرون میزنهوا کنی دستو ببندی چشمتو چنتا آهنگ قدیمی از بریآخ چه کیفی میده توی این هوا با صدات هوش از سر من میبری /آهنگ عاشق شدم رفت_حامد همایون/ , ...ادامه مطلب

  • حافظه نیست که ،تا کم میارم برا خودم اسم میسازم:)))

  • + بنظرت برم بدنسازی؟ من: بدنسازی چیه بیا برو این ورزش باحاله RTU +RTUچیه؟!!! من: همون ورزشه با کِشه،از در و دیوار آویزون میشی :/RTUدیگه:/ +منظورت TRX؟؟!:))) من:همون همون .. مهم نیته:)))), ...ادامه مطلب

  • مگه میشه گلها رو دوست نداشت :/

  • در حال انتخاب یه گل آپارتمانی بودیم ،یه آقایی همراه خانومش وارد شدند و با دقت گل هارو بررسی کردند و دست آخر خانوم رو به فروشنده کرد و فرمود:آقا یه گل ندارید که نیاز به مراقبت نداشته باشه، آب نخواد، نور نخواد،محبت نخواد، پیرو و طرفدار زندگی مستقل باشه ، به آدمها متکی نباشه ! آقای فروشنده هم اشاره کرد به مغازه روبرویی و گفت اونجا پر از این گلهاست ،گل مصنوعی نیاز به هیچی نداره:/, ...ادامه مطلب

  • شما هم رفتید برای ثبت نام ریاست جمهوری؟

  • خوب شد آقایون بعد از سی و اندی سال که از انقلاب. میگذرد و بارها و بارها مراسم. روح انگیز ثبت نام جهت کاندیداتوری (بر وزن دیکتاتوری ) ریاست جمهوری را به جا آورده اند.، بالاخره متوجه شدند که ثبت نام در این پروسه ملی نیازمند شرایط سنی ، تحصیلی،عقلی ،عقیدتی، سیاسی. و ... می باشد :))) باشد که رستگار شویم :))) امسال چقدر بهار مظلوم واقع شده ، دلم برای بهار میسوزد. ناخواسته وارد بازی جناح ها شده است :)))  , ...ادامه مطلب

  • سیاست را باید آموخت...

  • همه چیز را آماده کرده بودم ، حتی به قیمت دعوا و ایجاد تنفر از خودم ، چند روز با خودم کلنجار میرم ، تحمل این اوضاع سخته ، دیگه نمیخواستم سکوت کنم ، بخاطر "سکوت" هزینه های گزافی دادم ، زخم های زیادی خوردم ، نمیخواستم این بار هم با سکوتم عقب نشینی کنم ، اما این بار یه قدم از من پیشی گرفت درست همه چیز را برنامه ریزی کرده بود ، همین اول صبح با کارش قفل سکوت زد به همه چی ، نمیدونستم باید چه کنم ، سکوتم را شکستم حرف زدم و همونطور که انتظار داشتم برنامه ریزیش از من قوی تر بود ... نمیفهمم چرا یاد نمیگرم آدم با سیاستی باشم ، باید دوباره بشینم فکرکنم و راه حل پیدا کنم ، دلم نمیخواد خودم را قاطی آدمهایی کنم که راحت از توانایی بقیه سو استفاده میکنند... دیگه نباید سکوت کرد..., ...ادامه مطلب

  • الهی به امید تو

  • «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله؛ ألا بذکر الله تطمئن القلوب؛ کسانی که ایمان آورده‌اند و دل‌هایشان به یاد خدا آرام می‌گیرد، آگاه باش که با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد.»  ,الهی به امید تو,الهي به اميد تو,الهی به امید تو عباس حبیبی ...ادامه مطلب

  • ثانیه ها در گذرند ،ما چه سخت عبور میکنیم

  • بعضی وقتها پیدا کردن آهنگی که بتونه آرومت کنه، حالت رو خوب کنه ... چقدر سخته!,ثانیه ها در گذرند,ثانیه ها در پی هم میروند ...ادامه مطلب

  • حرصت که در میاد دوست داشتنی تر میشی:)

  • کاش بودی و صدایم میکردی، و میگفتم "بله"،اخم میکردی و میگفتی "بله؟!!!!"، لبخند میزدم میگفتم "آخ ببخشید، حواسم نبود،جااااااااانم؟"،و با همان جدیت مردانه ات میگفتی"حالا درست شد، دوباره نبینم گفتی بله ها!!!،و بعد دشتت رو به نشانه تهدید بالا میاوردی و ادامه میدادی تکرار بشه سکوت میکنم" .... و من با شیطانی میگفتم "چشم" کاش بودی ... , ...ادامه مطلب

  • خدایا دستمو رها نکن

  • داشتم برگه ها رو خط خطی میکردم و با بی حوصلگی متن رو میخوندم، با صدای بلندی گفت تو هم میای باهام که بریم؟دو دل بودم ،چشمامو بستم و گفتم آره میام و سرمٌ گذاشتم رو میز. ماشین رو پارک کردیم و رفتیم تو خونش،نه ما را میشناخت و نه میشناختیمش،شاید بهترین بخشش همین بود،پیرزن یه پاش شکسته بود و با سختی راه میرفت،چهرش آرام و مهربون بود، با روی خوش ازمون پذیرایی کرد،تمام مدت ساکت بودم و با مهربانی حرف میزد، شروع کرد برام گفتن، حرفهایی رو گفت که تمام این سالها تو خلوت خودم نگه داشته بودمشون ادامه داد و کم کم بغضم ترکید،آروم و بی صدا اشک میریختم، به همراهم نگاه کردم تمام حرفهامو یه غریبه بهش زد و تمام مدت داشتم گریه میکردم، بغضی که تمام این سالها تو گلوم گیر کرده بود و یه آدم سرد و کم حرف و منزوی ازم ساخته بود شکست و آرومشدم، برای تمام این سالها اشک ریختم، دستهامو گرفت و گونه هامو بوسید و آرومم کرد،لبخود زدم گفتم خوبم ولی نیاز داشتم به شنیدنش ... خیلی برام مهم بود... وقتی از خونش میومدم بیرون پر از حس های خوب بودم، همون حسی که سالهاست دیگه تجربش نکردم، خدایا شکرت ،مررررسی که امروز دوباره حضو,خدایا دستمو رها نکن ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها