وقتی بارون توی تهرون میزنه

ساخت وبلاگ

بی انصافی بود اگر پاییز میرفت و هیچ بارانی به شیشه های غبار گرفته نمیزد...
بی انصافی بود اگر پاییز خودش را دست کم میگرفت و ادای تابستان را برایمان در می آورد ... مگر میشود پاییز باشد و در خیابان قدم بزنی ، برگهای زرد و نارنجی پاییزی زیر پاهایت خِش خِش کنند و اونوقت بارانی نباشد تا این زیبایی را تکمیل کند؟
اصلا مگر میشود باران نبارد و چشمِ عاشقی را که سخت دنبال باریدن است با خودش همراه نکند؟

کتاب را میبندم ، دل میسپارم به صدای باران ... جان تازه میگیرم .با خودم فکر میکنم نکند تو زندگی قبلیم درخت بودم ، درختی که تشنه باران است ... شاید هم عاشقی ها کرده با باران ... باران زندگی دوباره است ... 
آخ که چقدر دلم میخواد تا صبح زیر این اولین باران پاییزی قدم بزنم و تمام روزهای گذشته را به دست فراموشی بسپارم ... 


+حیف است باران بزند و "تو"نباشی ... 


+شاعر هم میفرماید


چیکه چیکه نم نمک رو گونه هات قطره قطره داره بارون میزنه
این هوا جون میده واسه عاشقی وقتی بارون توی تهرون میزنه
وا کنی دستو ببندی چشمتو چنتا آهنگ قدیمی از بری
آخ چه کیفی میده توی این هوا با صدات هوش از سر من میبری


/آهنگ عاشق شدم رفت_حامد همایون/


راضی ام به رضای تو ......
ما را در سایت راضی ام به رضای تو ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msokot2010g بازدید : 103 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 14:47