مدرسه ای ترین میوه جهان ....

ساخت وبلاگ

تک تک نارنگی ها را بررسی میکردم و هر کدوم را که حس خوبی بهم میداد مینداختم تو پلاستیک ، پولش را حساب کردم و آمدم خانه ، نارنگی ها را شستم و توی ظرف کنار بقیه میوه ها چیدم ، همانطور که نگاهشان میکردم تو فکر این بودم که یکی را بردارم بخورم ، دستم را دراز کردم نارنگی که برداشتم بویش مستم کرد ، بوی زنگهای تفریح مدرسه را میداد ، من و راضیه زنگ تفریح دوم دست همدیگر را گرفتیم و حرف میزنیم و نارنگی هایمان را با هم تقسیم میکنیم یکی ترش است و آن یکی شیرین ، میخندیم ، با چشمهای دُرشتش زل میزند تو چشام و آرام میگه :"مژگان دلم نمیخواد از این مدرسه و از این شهر برم " ، اما همون سال برای همیشه رفت  و من ماندم آرزوی یک بار دیگه دیدنش ...

همونطور که شروع میکنم به پوست کندن نارنگی ، یاد  آن روز میفتم تو راه مدرسه همیشه با آرزو با هم بودیم بدون هم هیچ جا نمیرفتیم ، آنروز قرار بود بریم دنبال سپیده ، دختر ریزه میزه سبزه ای که چند تا کوچه بالاتر زندگی میکرد ، زنگ زدم در را باز کرد و با عجله کیف و یه پلاستیک خوراکی داد دستم و همونطور شلخته و تند تند مغنعه اش را داشت سر میکرد که مامانش یه نارنگی داد دستمان و رفت، فکر میکردم نارنگی برای ما است ، سریع پوست کندیم و با آروز  کلک نارنگی را کندیم ، سپیده آمد ، پوست های نارنگی را که دستمان دید زد زیر گریه ، دلش نارنگی میخواست و اون آخرین نارنگی بود که در حال حاضر تو خانه داشتند... بعد از آن روز بخاطر همان نارنگی باهامون قهر کرد و دیگر آشتی هم نکرد تا اینکه از این محل رفتند...


میدانید نارنگی ، مدرسه ای ترین میوه است ، زنگ تفریح های دوست داشتنی با طعم نارنگی ....


پی نوشت :  خانوم ِ تو مترو روبروم نشسته ، داره حرف میزنه هعی تاکید میکنه از "تخم مرغِ شترمرغ " بدش میاد:| نه جان من آخه " تخم مرغِ شترمرغ"!!!!!!


**  با " تو " هم حال دلم خوبه هم بد ، کاش بدونی گاهی ماندن بدترین انتخابِ


راضی ام به رضای تو ......
ما را در سایت راضی ام به رضای تو ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msokot2010g بازدید : 141 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 16:20